این نوشته برای نخستین‌بار در وبسایت نهیلیون منتشر شده بود.


به راستی چیست این خودبهسازی که مترسک‌های بازار با خود زمزمه می‌کنند؟ با خود تکرار می‌کنند که این زندگانی چیزی جز دشواری و بدبختی نیست و تنها راه خروج از این ژرفنا رها کردن است! این درحالیست که خود در نهستی شما به این کار بچگانه خود خندیده و دو دستی به ارزش های مادی و مقام خود می‌چسبند. عزیزانم میل و عطش بی‌انتهای آن‌ها به مادیات شما را شگرف خواهد ساخت.

فرزانه راستین این را دیده و با لبخندی از کنارشان رد می‌شود، او می‌داند که اعمال بزرگ همیشه دور از بازار و هیاهوی آن روی می‌دهند. دور از بازار و هیاهوی آن است که ارزش های نو پدید ‌می‌آیند. او می‌داند فرزانگی راستین در روزمرگی ها پیدا‌ نمی‌شود بلکه همچو گوهری‌ در سنگی‌ست که باید سفته شود.

خودبهسازی مدرن چیزی جز پروپاگاندا و تصویری از پروسه تکاملِ ایده‌آلِ این کوته‌بینان نیست؛ زیرا آدمی نمی‌تواند جزو بالاروندگان باشد بدون اینکه اول نزول کردن را یادبگیرد. فرار کنید از این مگس‌های بازار و به تنهایی خود پناه ببرید زیرا در تنهایی‌ست که می‌توانید این سنگ را سفته و گوهر واقعی درون خود را بیابید. برحذر باشید از این مگس‌های بازار که این هیاهوی آنان می‌تواند شما را کر و لال سازد. این کوته‌بینان نمی‌توانند مسیر ابرانسان را درک کنند. بزرگی ابرانسان برای آنان همچو نامتناهی بودن خدایشان است. بی‌معنی و نامفهوم…

بگویید ببینم ای برادران من، بنظر شما هنر، عشق و شادابی راستین چیست؟ آه عزیزانم می‌توانم جوابتان را از پشت این صفحه بی‌جان و زبان بشنوم. همان جواب همیشگی که در میان نقاشی های دوره رنسانس، پیکاسو، ونگوگ و... یا لابه‌لای کلمات شکسپیر، امیلی برونته، جین استین، تولستوی و... یا در میان قطعات موسیقی باخ، موزارت، واگنر، چایکوفسکی و… پیدا کرد. می‌دانم عزیزانم… باور کنید می‌فهمم… این کتاب‌ها برای برخی از شما‌ها همانند خانه و آغوشی گرم در این دنیای پوچ و بی‌رحم هستند. وقتش رسیده بگذارید کنار این کتاب‌های قدیمی را،‌ نخوانید این متون من را،‌ نپذیرید کسانی را که به شما می‌گویند چگونه زندگی کنید؛ بیرون روید و همه را با دستان خود تجربه کنید. زیرا تا وقتی که خود دست به کار نشده‌اید،‌ یعنی هنوز چیزی نمی‌دانید و همچو طوطی صرفا چیزهایی که فکر می‌کنید می‌دانید را تکرار می‌کنید.

عزیزان من، ای عمیق‌ها، ای آفرینندگان ارزش‌های نو… وقتش است بیرون بروید از حریم آسایش خود،‌ زیرا آدمی تا وقتی از حریم آسایش خود بیرون نیامده باشد،‌ نتواند فراسوی خود شود.